سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : چهارشنبه 103 اردیبهشت 19 ، 7:41 عصر
غایت دانش، عمل نیکوست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی حمایت مردمی ...




<SPAN style="position:absolute; right:0px; top:0px;">
<a target=_blank href="http://sarafrazan.parsiblog.com" _wpro_href="http://sarafrazan.parsiblog.com"><img border=0 src="http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/sarafrazan/sarafrazan-mahmod.gif" _wpro_src="http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/sarafrazan/sarafrazan-mahmod.gif" alt="جنبش دعوت از احمدی نژاد"></a>
</SPAN>





کلمات کلیدی : سرافرازان، لوگو، دکتر محمود احمدی نژاد
شهید برونسی *1*

سردار شهید حاج عبدالحسین برونسی
فرمانده تیپ 18 جوادالائمه علیه السلام
تولد: 1321
روستای گلبوی کدکن تربت حیدریه
شهادت: 11صبح روز 23/12/63
محل شهادت: چهارراه جاده خندق

عدم تمکن مالی خانواده اجازه نداد تا ادامه تحصیل بدهد. روزها در کنار پدر مشغول کشاورزی بود و شب ها با شرکت در محافل مذهبی به فراگیری قرآن و معارف اسلامی می پرداخت.
***
در سال 1347 با یک خانواده روحانی وصلت و زادگاهش را به مقصد مشهد ترک می کند و در اتاقی محقر سکونت می گزیند.
***
در سال52 به هنگام بنایی در منزل یکی از روحانیان مبارز با درسهای مقام معظم رهبری آشنا شد و تحولی عمیق در بینش فکری او به وجود آمد.
***
مبارزات سیاسی گسترده ای داشت. ساواک او را به نام "اوستا عبدالحسین بنا" می شناخت. در یکی از نوبت های دستگیری، ساواک دندانهای اوستا عبدالحسین را شکست.
***
وقتی انقلاب پیروز شد به سپاه پاسداران پیوست و با آغاز درگیری ضدانقلاب در کردستان به پاوه رفت.
***
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب عزیمت نمود و در اندک زمانی به علت رشادتهایی که از خود نشان داد، در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده گردان خط شکن منصوب شد، سپس به معاونت تیپ18 جوادالائمه(ع) و بعد از عملیات خیبر، میمک و بدر به عنوان فرمانده تیپ18 جوادالائمه(ع) مشغول به خدمت شد.
وی شهره محافل خبری امپریالیسم بود به نحوی که صدام در طول جنگ فقط برای سر دو نفر جایزه می گذارد یکی شهید کاوه در جبهه غرب و دیگری شهید برونسی در جبهه های جنوب.
*****************************************
شمه ای از زندگی شهید برونسی از زبان دوستان
در منزلی که در ایرانشهر گرفته بودیم، سه چهار تا پنجره داشتیم یعنی هر اتاقی یک پنجره به کوچه داشت. از کوچه اولاً سر و صدا می آمد و ثانیاً وقتی میهمان داشتیم و حرف می زدیم مأموران شهربانی می آمدند پشت پنجره می ایستادند و حرفهایمان را گوش می دادند.
شهید برونسی و همراهان آمده بودند ایرانشهر، گفتیم بروید این پنجره ها را ببندید، گفتند: همین الآن. رفتند آجر و گچ گرفتند و به فاصله کوتاهی پنجره ها را بستند، طوری که از طرف کوچه پنجره بود اما از طرف خانه دیوار آجری.
مقام معظم رهبری




کلمات کلیدی : سرافرازان، شهید برونسی، زندگانی شهید برونسی
درد و دل های برادرزاده های شهیدان محمدزاده

خوشا به حال تون ....خوشا به حال شمایی که پرواز را برگزیدید و همراه با سینه سرخان مهاجر به سمت سبز بهار کوچ کردید .

اینک سال ها از فصل هجرت سرخ شما می گذرد و ما که هنوز پرواز را نیا موخته ایم لحظاتمان را به یاد آبی شما که تا ملکوت پرکشیدید پیوند می زنیم .اینک سالهاست که گنجینه خاطرات شما گرانبهاترین موجودی خزانه قلب ما است گنجینه زوال ناپذیری که به آن می بالیم و می دانیم هرگز به یغما نخواهد رفت.

اکنون مدت هاست که شما رفته اید و ما که مانده ایم در حسرت دیدارتان لحضه شماری می کنیم و افسوس می خوریم که نتوانسته ایم پا به پای شما بیاییم و سفر جاودانگی را تجربه کنیم.

عمو ابوالحسن وعموابوالقاسم وعمو هادی باور کنید ما از آنهایی نیستیم که هیچ گاه از ماشین حسابشان جدا نمی
شوند و هرگز ((بیت المال))را با ((مال البیت))اشتباه نگرفتیم و هیچ وقت
نخواستیم در کورس سرگیجه آور تاثر از این و ان سبقت بگیریم .

باور کنید ما هنوز سعی می کنیم مثل شما غیرت داشته باشیم و ازآدم های بی رگ و ریشه خوشمان نمی آید و گل سرخ را به گل های مصنوعی که از آن سوی آب می آیند و رنگ وبویی ندارند ترجیح می دهیم .

باور کنید ما فراموشکار نیستیم نمی گوییم که کوتاهی نکرده ایم شعار نمی دهیم
نمی خواهیم برایتان لیست بلند بالایی از کارهایمان ردیف کنیم حوصله اتان
را با حرفای پیش پا افتاده سر ببریم.فقط می گوییم قرارمان را فراموش نکرده ایم و به آرمانهایمان وفاداریم.

شما این مطالب را  در وصیتنامه خود به ما و خانواده و دوستانتان سفارش کردید اما شرمنده ایم که عده ای از دوستانتون قراری که شما با آنها گذاشتید و از آنها قول گرفتید فراموش کرده اند .

عمو های مهربون شما را بخدا فراموشمون نکنید.

با احترام  وصلوات بر شهدا

برادرزاده های شما(ابوالحسن وابوالقاسم)





کلمات کلیدی : سرافرازان، برادرزاده های شهیدان محمدزاده، عموهای مهربون
جامانده ای از قافله شهدا *3*


 بابام میگه :درسته که من مثل اونا نبودم ولی آخه من جلوی دوستام آبرو داشتم کار بجایی رسیده که حتی روم نمیشه عکساشونو نگاه کنم وقی میرم گلزارشهدا از شدت شرم از دور و با فاصله بهشون سلام میدم درد دل میکنم ازشون خواهش میکنم التماسشون میکنم تا بین منو خدا وساطتت کنن آخه اونا که مثل من بی آبرو نیستن اونا پیش خدای خودشون آبرو دارن بیشتر از همه غصم از اینه که تمام پس اندازای رو  که مربوط به اون دوران و روزای بعد از جبهه که تو بیمارستان بودم یا بعضی از مشکلات جسمی که داشتم همه را خرج کردم دیگه چیزی ته کیسم نمونده لاآقل شما دوستان برایم دعا کنید شاید شرمنده ازاین دنیا نرفتم
واقعا بابام جق داره / میدونی چه احساس بدی که ببینی اینهمه از دوستات عقب افتادی هرچند من فکر نمیکنم که بابای مهربونم از رفقاش فاصله گرفته چون هنوز با یاد و خاطره اون روزا و رفقای شهیدش زندگی میکنه / هنوزم که سالها از جنگ گذشته درد پای گلوله خوزدش اذیتش میکنه
بعد این همه سال  هنوز از سرفه های پی در پی و مشکلات تنفسی و پوستی شدید رنج می بره
البته وقتی که خیلی حالش بد میشه و ما نگران میشیم و مادرم براش گریه میکنه
صدامون میکنه میگه بچه ها دلتون آب نمیدونید چه کیفی داره زیر اکسیژن رفتن و خارش شدید بدن !
ما از ضعف شدید بابا میفهمیم که حالش خیلی خوب نیست و فقط برای آرامش ما این حرفا رو میزنه
مادرم اکسیژنو جلوی دهانش میگیره و منو داداشم ابوالقاسم  با برس سیمی پشت بابا رو میخارونیم واز شدت خارش همه بدن بابام خونی میشه یه لحظه که به مادرم نگاه میکنم میبینم قطرات اشک از گونه هاش جاری و لبخند میزنه تا نکنه بابام بفهمه که داره گریه میکنه





کلمات کلیدی : سرافرازان، برادر جانباز علی اکبر محمدزاده، کربلایی 110
جامانده ای از قافله شهدا *2*

پس از پایان جنگ تحمیلی و کسب بهبودی نسبی علی رغم ادامه درد و رنج ناشی از مجروحیت و مصرف داروهای متعدد دروس سطح یک حوزه رابا موفقیت به اتمام رساند و به تحقیق و تالیف در موضوعات دینی پرداخت .
وی موفق به تالیف کتابی با عنوان گنجینه ذکر ( مباحثی پیرامون نماز) شد و کتابی هم در حال چاپ با عنوان (واجب فراموش شده / مباحثی پیرامون امربه معروف ونهی ازمنکر ) دارد.
کتابهای در دست تالیف ایشان: 1- (توبه) 2- (فضیلتهای مومنین)3- (مدیریت در اسلام) میباشد که انشاالله بزودی به چاپ خواهند رسید
جانباز علی اکبر محمدزاده هم اکنون یکی از وبلاگ نویسان موفق در موضوع دین  هستند
این جانباز سرافراز در حال حاضر یکی از مدیران موفق و دلسوز در نظام جمهوری اسلامی هستند.
قابل ذکر است که ایشان درحال حاضر بدلیل مشکلات تنفسی هفته ای چند مرتبه مجبور به استفاده از اکسیژن هستند و تاولها و زخمهای بدن ایشان هر روز فعالتر میشود .
هرچند آرزوی قلبی این شهید زنده  آرام گرفتن در کنار برادران شهیدش(شهادت) میباشد ولی ما برای سلامتی ایشان دعا میکنیم وازخدای منان توفیق روزافزون برای ایشان مسئلت مینماییم
کربلایی توی خونشون یه اتاق رو کرده بیت الشهدا عکس جنازه برادراش و دوستاشو با تزئین خیلی قشنگ به همراه چفیه های همسنگراش و سربندهای سبزو قرمز جلوه زیبا به خونش داده
بیت الشهدای کربلایی آدمو هوایی میکنه این جانباز سرافراز وقتی تو بیت الشهداست هرگز احساس تنهایی و دلتنگی نمیکنه آخه اونجا با عکس شهدا حرف میزنه و عقده دل وا میکنه .
پسر بزرگ کربلایی که اسم مبارک عموی شهیدش ابوالحسن رو براش انتخاب کردند میگه: بابام دوست داره همیشه تنها باشه و توی تنهایی با شهدا درد دل کنه
ابوالحسن میگه : زمزمه بابام همش همینه که:
خدایا پس آرزو های من چی میشه منم توی همون جمعی بودم که تو آرزوهاشونو برآورده کردی خوب حداقل بخاطر اونا منم به آرزوم میرسوندی آخه (چه شود تو را که من هم برسم به آرزویی)
ادامه دارد...




کلمات کلیدی : سرافرازان، برادر جانباز علی اکبر محمدزاده، کربلایی 110
جا مانده ای از قافله شهدا

جانباز علی اکبر محمدزاده برادر شهیدان ابوالحسن وابوالقاسم وهادی محمدزاده، در سال 1350 در شهرستان محمود آباد، از استان لاله خیز مازندران به دنیا آمد.
او دراواخر سال 1364 در سن 14سالگی به مدت دو ماه همراه برادرخود(شهیدابوالحسن)عازم جبهه¬های نبرد شده و در منطقه عملیاتی والفجر 8 حضور یافت اما مدت حضورش بسیار کم بودواین درحالی  بود که دوبرادرش ابوالقاسم وهادی در عملیاتهای بدر وقدس 5 به درجه رفیع شهادت نائل شدند .
ایشان در سال 1365به جبهه اعزام شد و به مدت سه ماه در منطقه حضور داشت ودر عملیات صاحب الزمان در منطقه فاور شرکت نمود واز ناحیه پوست دچار مجروحیت شیمیایی شد  و باید برای درمان به شهرستان برمی گشت اما پس از یک ماه حضور در کنار پدر ومادر و درمان  دوباره عازم مناطق جنگی شد واین بار به مدت شش ماه در منطقه حضور داشت تا اینکه در عملیات کربلای چهار به همراه برادر بزرگش ابوالحسن در عملیات شرکت نمود . دراین عملیات برادرش ابوالحسن به شهادت رسید و کربلایی علی اکبر از ناحیه پای راست مورد اثابت گلوله تیربار قرار گرفت وبه درجه جانبازی نائل شد . وبا پای مجروح در تشیع جنازه سومین شهید خانواده شرکت کرد وقتی مادر بزرگوار سه شهید / همرزم سومین فرزندشهیدش یعنی علی اکبر را دید با لبخندی زیبا به او گفت مبارک باد بر تو رخت جانبازی ودعایی بسیار زیبا درحقش نمود :که ای پسرم انشاالله تو هم در این مسیر به شهادت خواهی رسید و به برادران شهیدت میپیوندی که این دعای مادر روح علی اکبر را نوازش داد و او همچنان منتظر اجابت دعای مادر درفراغ برادران و دوستان شهیدش زندگی میکند.
کربلایی علی اکبر پس از بهبودی نسبی مجددا در سال 66 به جبهه اعزام شد و مدت سه ماه در مناطق جنگی حضور داشت ودرد ناشی از مجروحیت مجبورش ساخت تا برای درمان به شهرستان برگردد اما جسمش اینجا بود و دلش در جبهه او در ابتدای سال 67 مجددا به جبهه اعزام شد واینبار به منطقه جنگی حلبچه رفت وپس نزدیک به سه ماه حضور در منطقه براثر تنفس گازهای سمی ناشی از بمباران شیمیایی بار دیگر از  ناحیه ریه و پوست دچار مجروحیت شیمیایی شد ... .
ادامه دارد... !




کلمات کلیدی : سرافرازان، برادر جانباز علی اکبر محمدزاده، کربلایی 110
عکسهای شهیدان محمد زاده


              دریافت فایل                            دریافت فایل                  


            دریافت فایل                             دریافت فایل    


             دریافت فایل                            دریافت فایل 


              دریافت فایل                           دریافت فایل                       



             
  دریافت فایل                         دریـافت فایل            





کلمات کلیدی : سرافرازان، شهیدان محمدزاده، عکس، گرافیک
حرف دل

بنام خدا وند بزرگ مرتبه
سلام مهدی جان عزیزم امید وارم سال خوبی همراه با فرجت باشد عزیزم کجایی؟ هر کجا می رفتیم به یادت بودیم و نام زیبایت را زمزمه می کردیم و دعایت را می خواندیم عزیزم خسته نباشی ای از چشم ها غایب و از بین همه ظاهر و تو با ان حضورت در همه جا کدامین چشم بینا تو را مشاهده کرد عزیزم تا زنده ایم چشم به راهت هستیم و خواهیم بود هر کجا هستی و هر کجا رفتی التماس دعا مخصوصاًبرای فرجت و همه مریضها  عزیزم بوی عطر تو را در فضا عطر افشانی می کرد اما خبری از دیدنت نبود عزیزم باز می گویم دوستت داریم و سالروز شهادت شهید برادر بزرگوار سپهبد علی صیاد شیرازی و برادر بزرگوار شهید سید اهل قلم مر تضی آوینی و جمعی از شهیدان دیگر را به پیشگاهت و حضور محترم نایبت  و خدمت ریاست محترم جمهوری و همه یارانت و همه خدمت گذاران و خانواده محترمشان تسلیت عرض می نمایم و یاد می نمایم به خورشید جماران که بنیانگذار جمهوری اسلامی بود ویاد و خاطره شهیدان صیاد شیرازی و همرزمانش و شهید آوینی را گرامی می داریم و یاد می نمایم از رزم و تلاش خستگی نا پذیر آنها در دوران هشت سال دفاع مقدس که از آنها هر چه بگویم و بنویسیم کم است.
خدایا قلمم را به حرکت در بیاور از آسمان تا بر روی برگهای تک تک گلها و درختان تا بنویسم شهید قلب تاریخ است و شهیدان زنده اند الله و اکبر و بنویسم آن جمله زیبایی که می خواند رمز حمله را صیاد عزیزم(الله الله بیاد پروردگار یکتا)  
مرتضی عزیزم آرام بگیر  هفت آسمان و تمام فضای باز دنیای برزخت در اختیارت است بنویس انچه دوست داری و آرام و آسوده خاطر باش یاران مهدی و همرزمانت ادامه دهنده راهت هستند .
شادی روحشان صلوات




کلمات کلیدی : سرافرازان، یاد و خاطره شهید آوینی و شهید صیاد شیرازی
خاطره ای از شهید زین الدین

شهید « عباسعلی ایزدی » از دوستان مهدی ، قبل از شهادتش ، خاطرات جالبی را از زبان زین الدین نقل می کرد . از جمله می گفت :
روزی برای شناسایی مواضع دشمن ، تنهایی رفته بودم داخل خاک عراق . میان نیروهای نظامی عراقی ، لحظاتی گرم کار خودم شدم و به شناسایی نقاط مورد نظر پرداختم . پس از مدتی ، خسته و تشنه ، ماندم که چکار کنم !
چاره ی نداشتم . رفتم داخل یکی از سنگرها که خیلی مجهز هم بود و ظاهرا متعلق به فرماندهان عراقی . فرصت را از دست ندادم ، دو استکان چایی خودم را مهمان کردم . همین که استکان را زمین گذاشتم ، یک افسر عراقی دم در سنگر پیدایش شد . با خودم گفتم : « حالا خر بیار و باقالی بار کن ! »
برای اینکه لو نروم ، خودم را زدم به راهی دیگر . انگار نه انگار که دست از پا خطا کرده م . افسر که غضبناک نگاهم می کرد ، امد جلو و یک کشیده جانانه خواباند توی گوشم . لابد می خواست بگوید که چرا توی استکان او چایی خورده ام ! فورا از سنگر آمدم بیرون و از آنجا دور شدم .
بعدها در عملیات خیبر ، همان افسر را در میان اسری دشمن دیدم . وقتی مرا دید ، زل زد بهم . انگار مرا بجا آورده بود .
نمی دانم شاید داشت به همان چایی که در استکانش خورده بودم فکر می کرد !




کلمات کلیدی : سرافرازان، شهید زین الدین
سال 88؛ سال اصلاح الگوی مصرف

رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام نوروزی، سال 88 را سال اصلاح الگوی مصرف نامیدند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت آغاز سال
نو، سال جدید را سالی مهم خواندند و با ابراز امیدواری درباره غلبه قدرت
ایمانی ملت ایران بر همه حوادث و تحولات این سال افزودند: با توجه به
اهمیت "حیاتی و اساسیِ مصرف مدبرانه و عاقلانه منابع کشور"، سال جدید را
در همه زمینه‌ها و امور،
سال اصلاح الگوی مصرف می‌دانم.


رهبر معظم انقلاب اسلامی سال 87 را سالی پُرماجرا خواندند و با اشاره به حوادث
مهم داخلی و خارجی این سال خاطرنشان کردند: سال 87 با خبرهای خوش هسته ای
که اثبات کننده توانایی ملت ایران و دانشمندان متبحر این سرزمین بود آغاز
شد و پرتاب ماهواره امید، ایران را در این سال در ردیف چند کشور صاحب این
فناوری مهم قرار داد که این پیشرفتهای حقیقتاً شگفت آور، اَرج و اعتبار
جدیدی برای ملت ایران به همراه آورده است.

ایشان در زمینه مسائل اقتصادی به بحران عظیم اقتصادی جهان اشاره و خاطرنشان
کردند: برغم این بحران بزرگ که از آمریکا شروع شد و طوفان سهمگینی در جهان
ایجاد کرد و با وجود تحریمها، مسئولان کشور توانستند کشور و ملت را از
افتادن در موج عظیم مشکلات ناشی از بحران جهانی تا حدود زیادی، دور نگه
دارند که البته باید همچنان مراقب بود و تلاش کرد تا انشاءالله پیشرفتهای
اقتصادی روزبروز شکوفاتر شود.

حضرت آیت الله خامنه ای از بروز نوآوریها و شکوفایی های چشمگیر در سال 87 ابراز
خرسندی کردند و افزودند: عمل به این شعار در مرحله مقدماتی خوب بوده است
اما باید شعار نوآوری و شکوفایی را همچنان با جدیت پیگیری کنیم تا به فضل
الهی به نقطه ای که شایسته ملت ایران است برسیم.



دریافت فایل صوتی پیام نوروز 1388 رهبر معظّم انقلاب اسلامی«مدظلّه‌العالی»





کلمات کلیدی : سرافرازن، اصلاح الگوی مصرف
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >