سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 فروردین 10 ، 3:7 عصر
غایت خرد، اعتراف به نادانی است . [امام علی علیه السلام]
متن پیام مقام معظم رهبری به اسماعیل هنیه
 
بسم الله الرحمن الرحیم   
 برادر مجاهد جناب آقای اسماعیل هنیه     
 سلام علیکم بما صبرتم
 صبر بیست روزه شما و مجاهدان دلیر و از جان گذشته و آحاد مردم غزه در برابر یکی از فجیع ترین جنایات جنگی جهان و تاریخ، پرچم عزت را بر سر امت اسلام به اهتزاز درآورده است. شما ثابت کردید که دل سرشار از ایمان به خدا و قیامت و روح منیع و عزیز مسلمانی که ذلت و تسلیم درباره ظلم و زور را برنمی تابد، آنچنان قدرتی می آفریند که حکومت های جبار و مستکبر و ارتش های مجهز در برابر آن ناتوان و ذلیل اند.
ارتشی که قدرت فدارکای و شهادت طلبی شما آن را بیست روز است پای در گل در پشت دروازه های غزه به خفت افکنده همان است که ظرف شش روز بخشهای عظیمی از سه کشور عربی را زیر سیطره خود درآورد. به ایمان و توکل خود، به حسن ظن خود به وعده الهی، به صبر و شجاعت و فداکاری خود ببالید که امروز همه مسلمانان به آن می بالند. جهاد شما تا امروز آمریکا و رژیم صهیونیست و حامیان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامی را رسوا کرده است.
امروز نه فقط ملتهای مسلمان، که بسیاری از ملت های اروپا و آمریکا حقانیت شما را از بن دندان پذیرفته اند. شما همین امروز هم پیروزید و با ادامه این ایستادگی شرافتمندانه دشمن زبون و ضد بشر را باز هم بیشتر به ذلت و شکست خواهید کشاند.
    انشاءالله
بدانید که «ما ودعک ربک و ما قلی» و بدانید که «و لسوف یعطیک ربک فترضی» انشاءالله با این حال حوادث خونین و فاجعه بار غیرنظامیان فلسطینی بخصوص کودکان مظلوم و معصوم، دل های ما را غرق خون کرده است. حوادث ناشی از جنایت های غاصبان فلسطین که هر روز چندین بار از همه کانال های تلویزیونی ما پخش می شود ملت ما را ماتمزده و عزادار ساخته است. اعظم الله لکم الجزاء و عجل لکم النصر، بدانید که وعده خدا راست است که فرمود: «ولینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز» و فرمود: «و من جاهد فانما یجاهد لنفسه...»
خیانتکاران عرب هم بدانند که سرنوشت آنان بهتر از یهودیان جنگ احزاب نخواهد بود که خداوند فرمود: «و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب و من صیاصیهم...»
ملتها با مردم و مجاهدان غزه اند. هر دولتی که بر خلاف این عمل کند فاصله خود و ملتش را عمیق تر می کند و سرنوشت چنین دولت هایی معلوم است. آنها نیز اگر به فکر زندگی و آبروی خودند باید سخن امیرالمومنین علیه السلام را به یاد آورند که فرمود: «الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاه فی موتکم قاهرین» به شما و مبارزان غزه و همه مردم مظلوم و مقاوم شما درود می فرستم و در کنار همه تلاش هایی که دولت جمهوری اسلامی ایران در حمایت از شما وظیفه خود دانسته است، شب و روز هم شما را دعا می کنم و صبر و نصرت را برای شما از خداوند عزیز قدیر مسالت می کنم.
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین و رحمه الله و برکاته
    سیدعلی حسینی خامنه ای
    18 محرم 1430
  26 دیماه 1387




کلمات کلیدی : غزه
کربلایی
ای کشتگان عشق برایم دعا کنید
                                              یعنی نمی شود که مرا هم صدا کنید



این هم عکسی از برادر جانباز علی اکبر محمدزاده اخوی شهیدان محمدزاده
(کربلایی 110)
شادی روح شهیدان محمد زاده صلوات






کلمات کلیدی : برادر شهیدان محمدزاده
قسمتی از وصیت نامه بسیجی سرافراز شهید هادی محمدزاده


د
ست از تن و تن ز سر جدا باید رفت
                                                    در دشت  بلا  بهر بقا  باید  رفت

من با آگاهی کامل وارد بسیج شده ام، چون می دانم بسیج مدرسه ی عشق به لقاءالله است، می توان در آنجا خودسازی کرد، پا به جبهه های نبرد گذاشت و جهاد را که یک فریضه الهی است انجام داده و می دانم که میدان جنگ لحظات مرگ و زندگی است.
بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم
                                                   میروم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم
و من می دانم که به شهادت می رسم.
پروردگارا! تو می دانی من این راهی که در پیش گرفته ام، آرامش دلم رضای توست و آرزوی دیرینه ام، لقاء تو.
با جامه ی خونین به سفر خواهم رفت
                                                            با هدیه جان سوی سفر خواهم رفت
با  پیکر  صدپاره  به  شب  خواهم  زد
                                                           سیمرغ صفت سوی خطر خواهم رفت

مادر و پدرم، هنگامی که خبر شهادت برادرم، ابوالقاسم را آوردند؛ گفته بودید که «خدایا! فرزندان دیگری نیز دارم، همه شان را فدای تو خواهم کرد».
توصیه می کنم همه را به تقوای الهی و نظم در کار ها و دوری از اختلافات توصیه کنید.





کلمات کلیدی : و من می دانم که به شهادت می رسم
مختصری از زندگینامه بسیجی سرافراز شهید هادی محمدزاده


هنگام اذان صبح دیده به جهان گشود و کامش با تربت کربلا معطر شد، از همان کودکی توجه خاصی به ادای نماز جماعت، قرائت قرآن و مراسم مذهبی داشت، با توجه به اینکه از صدای گرم و دلنشینی برخوردار بود به آهنگران محمودآباد معروف شده بود.

همیشه گرمابخش محافل مذهبی و دعا و توسل بود و سعی وافری در استحکام نماز جماعت و ایجاد وحدت داشت.
بعد از شروع جنگ، علی رغم سن کمی که داشت و یگان های اعزام کننده بارها از پذیرش او جهت اعزام به جبهه خودداری کرده بودند، در نهایت پس از پایان دوره ی راهنمایی بار اول به جبهه ی مریوان اعزام شد.
بار دوم به عنوان مسئول آموزش مخابرات، در همان جبهه مشغول خدمت شد.
او که برای دیدار خانواده و میثاق دوباره با برادر شهیدش ابوالقاسم به مازندران برگشته بود، تاب دوری از سنگر را نیاورد و بدون درنگ عازم جبهه جنوب شد.
با وجود روحی آرام و متفکر در ورزشهای رزمی مهارت ویژه داشت.
او خبر شهادتش را به معلمش داده بود و می دانست که شهد زیارت عشق را خواهد نوشید، در عملیات قدس5 در جبهه هور، روح بلندش به آسمان عروج کرد و سبکبال و مترنم با لبخند همیشگی به دیدار حق شتافت.

بسیجی شهید هادی محمدزاده:
نام پدر: حسین جان یگان اعزام کننده: بسیج

تاریخ تولد: 1349/6/10 تاریخ شهادت: 1364/5/17
محل تولد: محمودآباد محل شهادت: هور
وضعیت تأهل: مجرد مدت حضور در جبهه: 10 ماه
میزان تحصیلات: اول دبیرستان
مسئولیت زمان جنگ: بی سیم چی
مزار مطهر: محمودآباد، گلزار شهدای آهو محله




کلمات کلیدی : بسیجی شهید هادی محمدزاده
شهیدان با ما هستند
شهیدان با ملائک هم رکابند
                                                 فروغ روشنای آفتابند
شهیدان در کتاب روز محشر
                                                همی خود پرسشند و خود جوابند




... یک روز مانده به تحویل سال 1363 قاسم را به خاک سپردیم، کنار در آشپزخانه بودم که ناگهان درِ آشپزخانه آرام باز شد.
با حالت تعجب دیدم،قاسم با اورکت آمده و یک پایش را بالای ایوان گذاشته بود و بند پوتینش را باز می کرد، آمد گوشه اتاق بالای سرم ایستاد او را بغل کردم و بوسیدم...
... شبی خوابیده بودم،حدود ساعت سه و نیم صبح بود که دیدم از طرف درب حیاط یکی آهسته صدایم می زند مامان... مامان...!
بیدار شدم و دیدم ابوالقاسم است که کنار در نشسته،من از رختخواب بلند شدم،او را در آغوش گرفتم،بوسیدم و از او گلایه کردم... "شما بچه ها رفتید و ما را تنها گذاشتید" بعد هم سرنوشت خودم را برایش تعریف کردم و گفتم:
"من شما را به سختی بزرگ کردم، دلم برایتان تنگ می شود، لبخندی زد و به آرامی دور شد".
به نقل از مادر شهیدان محمدزاده




کلمات کلیدی : سردار سرافراز شهید ابوالقاسم محمدزاده
جلوه هایی از شهید
خوشا آنان که جانان می شناسند
                                                طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
                                                شهیدان را شهیدان می شناسند



بسیار صبور و کم حرف بود
دارای استعداد فراوان بود
نسبت به اجرای احکام الهی بسیار متعبد بود
عاشق امام و بسیجیان بود
شجاعت او زبانزد خاص و عام بود، مثلا به طور نمونه غروب روز 21 بهمن 57 پس از راهپیمایی، بین مردم و نظامیان طرفدار شاه درگیری بوجود آمد، هدف مردم خلع سلاح پاسگاه ژاندارمری بود.
شهید ابوالقاسم ابتدا به حمام رفته و غسل شهادت می کند و سپس به داخل پاسگاه می رود و حتی از تهدید های آنها هراسی به دل راه نمی دهد که سرانجام بر اثر پرتاب نارنجک جنگی، زخمی شده و تا هنگام شهادت مقدار 20 تکه از همان ترکش ها در پای چپ او باقی مانده بود و با همان حالت به دیدار محبوب شتافت.




کلمات کلیدی : شهید ابوالقاسم محمدزاده
قسمتی از وصیت نامه سردار شهید ابوالقاسم محمدزاده


عاقبت عشق خدا بود که پاسدارم کرد
                                              قدرت عشق بنازم که سرافرازم کرد

با آگاهی کامل وارد سپاه شدم و می بینم که تمامی خواسته هایم در سپاه برآورده می شود و یکی از خواسته هایم رسیدن به شهادت است و می دانم که به شهادت می رسم، زیرا، کسانی که به جبهه می روند از شهادت وحشتی ندارند و به عنوان یک شهید عاجزانه تمنّا دارم، دست وحدت به هم بدهید، دشمن از وحدت شما وحشت دارد.
آنانکه پیرو خط خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازه ام حاضر نشوند.
می دانم که در مرگم پدر و مادرم شادی خواهند کرد، چون آنان مشوّق من بوده و مرا در این راهی که پیش گرفته ام یاری نموده اند.
وامّا همسرم! هرگاه توانستند جسد سوخته و پاره پاره ام را به شهر آورند، لباس سفید پوشیده و به استقبالم بیاند.
طبق روایات روح به جسم علاقه دارد و برای همین به جسم خود سر می زند، می خواهم هنگامی که به جسم خود؛ آن جسمی که از هوی و هوس به دور است سر می زنم، از دیدن برادران بسیجی که در پایگاه شهید آستین فشان پاسداری می دهند مسرور شوم.




کلمات کلیدی : عاقبت عشق خدا بود که پاسدارم کرد
مختصری از زندگی نامه سردار سرافراز شهید ابوالقاسم محمدزاده



هنگام اذان صبح در روستای «چماز کتی» قائم شهر در خانواده ای متدین و با صفا که دنیا را به اهلش سپرده بودند، فرزندی متولد شد که با تربت کربلا کامش معطر شد، ساعت هفت صبح همان روز در گوشش نوای دلنشین اذان گفته شد.
قبل از هر آموختنی در مکتب خانه، قرآن را فرا گرفت. دوران ابتدایی و راهنمایی را در محمودآباد و دبیرستان را در آمل مشغول به تحصیل بود که انقلاب به اوج خود رسیده بود.
شهید در راهپیمایی ها و مسائل انقلاب حضور فعال داشت. تا اینکه در مورخه 21 بهمن 1357 توسط مأموران شاه زخمی شد.
با شروع جنگ داخلی در جنگ های شمال ایثار و فداکاری بیادماندنی داشت، در کردستان نیز به مدت هشت ماه شرکت فعال داشت، با شروع دفاع مقدس در جبهه های غرب و جنوب با مسئولیت های مختلف و در عملیات های والفجر 1- 2- 3- 4- 5 و 6 و عملیات بدر حضور درخشان داشت.
در سال 1360 لباس مقدس سپاه را بر تن نمود و در نیمه ی شعبان سال 1363 ازدواج کرد. سرانجام برای اینکه بتواند نیروهای اسلام را از کمین دشمن بیرون بکشد، خود را قربانی نمود، عروجش مصادف بود با صبحگاه 21 اسفندماه سال 1363 ساعت هفت صبح، همان ساعتی که در گوشش اذان گفته بودند، ولی این بار هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و سوخت تا شمع ره ما باشد.

پاسدار شهید ابوالقاسم محمدزاده:
نام پدر: حسین جان                        یگان اعزام کننده: سپاه پاسداران
تاریخ تولد: 1340/9/14               تاریخ شهادت: 1363/12/21
محل تولد: قائم شهر
محل شهادت: هورالهویزه، پاسگاه ترابه، عملیات بدر
وضعیت تأهل: متأهل                      مدت حضور در جبهه: 45 ماه
میزان تحصیلات: دیپلم
مسئولیت زمان جنگ: مسئول طرح عملیات محور
مزار مطهر: محمودآباد، گلزار شهدای آهو محله




کلمات کلیدی : سرافرازان، پاسدار شهید ابوالقاسم محمدزاده